بدون شک نوعی داستان بومی از داستانهای جنگ در ایران خلق شده است که دارای ویژگیهایی است که البته دربرگیرنده تمامی داستانهای جنگ در ایران نمیشود؛ اما میتوان آن را با ویژگیهایش بازشناخت؛ ویژگیهایی که براساس مطالعه آثار شاخص آن احصا شدهاند.
واقعیت این است که با وجود گذشت بیش از دو دهه از پایان جنگ و بیش از 30 سال از نوشتن اولین داستان ملهم از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، هنوز اتفاق نظری میان صاحبنظران ایرانی درباره اطلاق اصطلاحی واحد برای داستان جنگ به وجود نیامده است، برخی این دسته از داستانها را ادبیات داستانی پایداری، بعضی دیگر ادبیات داستانی مقاومت، پارهای داستان جنگ و جمعی نیز ادبیات داستانی دفاع مقدس نامیدهاند.
در دیگر کشورها هم کمابیش این اختلاف نظرها بوده؛ اما سرانجام یک اصطلاح خود را بر دیگر اصطلاحات تحمیل کرده است؛ چنانچه رضا نجفی نیز در مقالهای گفته است؛ این القاب بیشتر بر اساس تاریخ جنگ مورد نظر و موقعیت و رویکرد هر کشور در جنگ انتخاب شدهاند. برای نمونه در کشوری مانند فرانسه که در آخرین جنگ خود اشغال شد، اصطلاح و سنتی ادبی به نام «ادبیات نهضت مقاومت» زاده شد. اما در آلمان که هم آغازکننده و هم بازنده جنگ بود، ناچار به پدیدهای به نام «ادبیات ضدجنگ» برمیخوریم؛ یعنی وجه غالب در توصیف جنگ در این ادبیات، بیشتر بازگویی تلخیها و زشتیهای جنگ است. حال آنکه روسها که کشورشان مورد تجاوز قرار گرفته بود، از اصطلاح «جنگ کبیر میهنی» نام میبرند که درونمایه مسلط در ادبیات حاصل از آن، بیان رشادتها و فداکاریهای مردم آن کشور در برابر تجاوز دشمن است و بازگویی تلخیها و زشتیهای جنگ، هر چند نادیده گرفته نمیشود، در درجه دوم قرار میگیرد.
در ایران نیز کسانی همچون شاهرخ تندرو صالح ادبیات داستانی پایداری را میپسندند. برخی نیز همچون رضا رهگذر و امیرحسین فردی بر ادبیات داستانی دفاع مقدس تأکید میكنند و البته طیفی از پژوهشگران حوزه هنری نیز همچون علیرضا کمرهای ادبیات مقاومت را برگزیدهاند.
من اما معتقدم که هیچیک از این سه اصطلاح نمیتوانند دربرگیرنده تمامی آثار داستانی ملهم از جنگ هشتساله باشند؛ زیرا داستانهایی که نه تنها جنگ را دفاعی ندانسته و از آن به عنوان آفتی خودخواسته ـ گرچه به کنایه ـ نام بردهاند، وجود دارند، داستانهایی نیز نوشته شدهاند که از پایداری و مقاومت که سخن نگفتهاند، هیچ، دلزدگی و یأس و آسیبهای جنگ را برجسته کردهاند.
در ایران نیز کسانی همچون شاهرخ تندرو صالح ادبیات داستانی پایداری را میپسندند. برخی نیز همچون رضا رهگذر و امیرحسین فردی بر ادبیات داستانی دفاع مقدس تأکید میكنند و البته طیفی از پژوهشگران حوزه هنری نیز همچون علیرضا کمرهای ادبیات مقاومت را برگزیدهاند. من اما معتقدم که هیچیک از این سه اصطلاح نمیتوانند دربرگیرنده تمامی آثار داستانی ملهم از جنگ هشتساله باشند؛
هرچند ممکن است برخی این دسته داستانها را ادبیات ضدجنگ یا داستانهای سیاه بخوانند، اما این داستانها نوشته شدهاند و بیشک باز هم نوشته خواهند شد؛ پس نمیتوان هیچیک از اصطلاحات سهگانه فوق را به کلیت آثار داستانی جنگی در ایران تعمیم داد. و به نظر میرسد که داستان جنگ و ضدجنگ کلیترین تعاریف برای معادلهایش در ایران باشند.
اما آیا این گفته دلیل بر آن است که اصولاً داستان دفاع مقدس وجود ندارد؟ خیر، بدون شک نوعی داستان بومی از داستانهای جنگ در ایران خلق شده است که دارای ویژگیهایی است که البته دربرگیرنده تمامی داستانهای جنگ در ایران نمیشود؛ اما میتوان آن را با ویژگیهایش بازشناخت؛ ویژگیهایی که براساس مطالعه آثار شاخص آن احصا شدهاند.
این ویژگیها بین آثار داستانی موسوم به دفاع مقدس مشترکاند، اما بدین معنا نیست که هر داستان دفاع مقدس واجد تمامی شاخصهها باشد. از نگاه راقم این سطور، مهمترین ویژگیهای ادبیات داستانی دفاع مقدس (منظور ویژگیهای منحصر به فرد است؛ نه استفاده از عناصر داستانی که ویژگیهای عمومی همه داستانهاست) به قرار ذیلاند:
1-ایدئولوژیگرایی
2-شعارگرایی و تبلیغاتزدگی
3-طرح شعائر دینی، خصوصاً طرح اعتقاد به امدادهای غیبی
4-وابستگی به فضای سیاسی ـ اجتماعی دهه 60
5-تفوق حضور تیپهایی چون فرمانده فداکار، رزمنده شجاع و ایثارگر و مردم حامی دفاع مقدس
6-موهبت دانستن جنگ
7-دشمنستیزی محض و تمرکز بر پلشتیهای وجود ایشان
8-تکیه بر حماسهآفرینیهای رزمندگان اسلام و گریز از نشان دادن زشتیهای جنگ
9-ولایتپذیری خالصانه شخصیتهای اصلی داستان
10-ارائه تصاویری بکر از ایثار و رقابت رزمندگان بر سر شهادت و انجام عملیات متهورانه پرخطر چون عبور از میدان مین
11-اشاره به نمادهایی چون عاشورا، به عنوان پشتوانه فکری دفاع
12-نادیده گرفتن عواطف معمولی انسانی به هنگام جنگ، همچون وجود پدر و مادرانی که در شهادت فرزندانشان سرشکی نیز بر دامن نمیریزند.
13-تفوق نوعی فقرگرایی و زندگی درویشانه
14-مردمگرایی هم از بُعد زبان داستانی و هم از زاویه طرح خواستههای مردم غالباً مسلمان شیعی
15-علاقه بیشتر به رئالیسم و تا حد امکان پرهیز از بازیهای زبانی و بازی با فرم
16-سنخگرایی و خصیصهنما بودن، چنانچه اغلب شخصیتهای اصلی اسامی ائمه دارند و یا رزمندگان اسلام دارای خصیصههای مثبتاند و شخصیتهای مخالف آنها در نقطه مقابل قرار دارند.
البته داستانهای زیادی از آثار دفاع مقدس هستند که از نظر به کار بردن عناصر داستانی، بسیار خوب که نه، عالی عمل کردهاند، در اینجا نیز مراد ارزشگذاری این آثار نیست و احصای ویژگیهای محتوایی داستانهای دفاع مقدس نه به خاطر دفاع از آنها و نه برای تخطئه آنهاست؛ بلکه کوششی ست در راستای شناخت دستهای مهم از داستانهای جنگ.
این همه اما پایان کلام نیست، چه به نظر میرسد برای گزینش اصطلاحی فراگیر و جامع و مانع هنوز زمان زیادی پیش رو داریم.