در حال حاضر فيلم كوتاه شير تلخ جزو فيلمهايي محسوب میشود كه افتخارات زیادی در داخل و خارج كشور كسب نموده و توجهات زیادی را به خود جلب کرده است. به عنوان اولين سؤال ايدهي فيلمنامه شيرتلخ چگونه شكل گرفت؟
به طور اتفاقی گزارشی را دیدم که توسط يكي از شبكههاي خارجي تهيه شده بود، مبني بر اينكه بعضي از خانوادههاي افغاني براي كسب درآمد، كودكان خود را به دلالهای کودک ميفروشند. وقتي گزارش را ديدم خيلي برایم شوکآورو تلخ بود، و این اتفاق تلخ ذهن مرا به شدت درگیر خودش کرد و ساعتهابه این گزارش فکر میکردم. به اين كه چگونه آدم بچهي خودش را براي به دست آوردن پول ميفروشد و حتي براي آن قيمتگذاري هم ميشود، پسر 100 دلار، دختر 50 دلار! تحقيقات بيشتري را در اين زمينه شروع كردم و متوجه شدم که بعضی از خانوادهها برای به دستآوردن پول بیشتر به نزدیکی مرز افغانستان و پاکستان میروند تا نوزادهایشان را به دلالهای کودک بفروشند. بنابراین طرح و ايده را با حوزه هنري مطرح كردم و حوزه هنري خراسان رضوي تهيهكنندگي فیلم را بر عهده گرفت. بعد از تكميل تحقيقات، انتخاب لوكيشين ها را شروع كرديم. دوست نداشتم داستان به صورت مستند ساخته شود به همین جهت تصميم گرفتم يك قصه براي اين اتفاق داشته باشم كه تاثيرگذاري فیلم و همچنين ارتباط مخاطب با آن را بيشتر كنم.
مدت زمانی که این طرح به تصویربرداری رسید چقدر بود؟
نمیشود خيلي دقيق گفت. تقريبا 6 - 7 ماه تا شروع تصویربرداری و تا اتمام کامل فیلم برای نمایش، يك سال و نيم طول كشيد. زمان زيادي صرف شكلگيري فيلمنامه شد. من همزمان كه بر روی فيلمنامه كار ميكردم، سعي ميكردم مراحل پيش توليد كار را هم انجام دهم. در اين فاصله با خيلي از دوستان نزديكم در مورد فيلمنامه گفتوگو كردم. دوست دارم فيلمنامههایم را به صورت كارگاهي و با گفتوگو و مشورت با دوستانم تكميل كنم. همزمان با شكلگيري فيلمنامه و تستهای بسیار برای پیدا کردن بازیگرهای افغان فیلم، با شخصيتهایي آشنا شدم كه از شيوهي قاچاقيرفتن به يك كشور ديگر ميگفتند و باعث ميشد ايدههاي بيشتري را به دست بياورم. مثل صحنهي عبور از رودخانه كه از خود همين افراد افغاني كه ما در اردوگاه از آنها تست ميگرفتيم الهام گرفته شد. به تدریج جزئيات دقيق در ذهنم شكل گرفتو برايم همهچيز مشخص و شفافتر شد. ميدانيد من با شيوهي خاص خودم كار ميكنم درست یا غلط با طرح سر صحنه ميروم نه با فيلمنامهي دقيق بر روی کاغذ. اما آنقدر به فیلمنامه فکر میکنم که شخصيتهای فیلمنامه كاملاً در ذهنم حک شوند تا جایی که هيچگونه نكتهي مبهمی در داستان وجود نداشته باشد.
یعنی فقط از همان طرح در زمان تصویربرداری استفاده میشود؟!
نه. سوء تفاهم نشود. من داستان خودم را دارم و جزئیات کامل آن را میدانم و با کدهایی که در طرحم مشخص کردهام در هنگام ساخت از آن استفاده میکنم. به عنوان مثال اينطور مينویسم: «رودخانه - عبور- گريه بچه - پاي يكي از خانمها به چادرش بند ميشود» يعني من فقط كدها را مينويسم كه در مجموع همهي آن کدها برای این فیلم تقریبا 2-3 صفحه شد. ولي فقط خودم از آنها سر در میآورم و با این کدگذاریهابه فیلمنامهای که در ذهنم دارم رجوع میکنم. مثلاً در جایی دیگر نوشتهام یکی از شخصيتها با راه بلد درگير ميشود و افشاگري ميشود، حالا من ديالوگ ندارم و گفتوگوها را در راستاي كدي كه نوشتهام بهوجود ميآورم. اما اگر قرار باشد برای شما یا شخصی دیگر، فیلمنامه بنویسم آن رابا جزئیات و به صورت یک فیلمنامه کامل خواهم نوشت.
پس بداههپردازی تأثیر فراوان در نحوهی کار شما دارد؟
کاملا. عنصر بداهه را خيلي دوست دارم. وقتی دكوپاژ ندارم و با طرح ميروم سر صحنه خيلي چيزها، فضا و اتفاقات بداهه برای خلق یک حس نابو سینمایی به من كمك ميكند. فکر میکنم فيلمم حداقل 40 درصد بداهه داشته باشد.
بداههپردازی ساختار منسجم فیلم را دچار مشکل نميکند؟
این به روحیات شما و نحوهی کار کردن شما بر میگردد. در هنگام ساخت، تصميمگيريهاي آني زیادی دارم. اين ممارست ميخواهد، خود بداههسازي ممارست ميخواهد، وقتي اين تجربه را به دست بياوري، اشكالات فنيات كاهش پيدا ميكند و ناخودآگاه همانقدر كه بداهه كار ميكنی سعي ميكنی ريتم و محور اصلی فیلم از كنترل خارج نشود.
به هر ترتیب، این جریان در کیفیت فیلم بیتاثیر نیست!
بايد در بداههپردازی از راستاي خط اصلي داستان فیلم عبور نكنيد! هر نکتهای باید در راستاي داستان باشد. به عنوان مثال اگر بخواهم یک صحنهی بداهه فیلم را نام ببرم؛ كل صحنهي مادر و کودک در كنار رودخانه بداهه است. اما در خدمت محور اصلی داستان است.
بازیگران شیر تلخ بر چه مبنایی انتخاب شدند. بر اساس شخصیتهایی که در ذهن داشتی یا بازی بازیگر؟
هر دو اهميت داشت، اما بازي از اهمیت کمتری برخوردار بود. بازی گرفتن از نابازیگر را آموختهام و مشکل و نگرانی از این بابت ندارم.تأکید زیادی بر استفاده از نابازیگر دارید!ضريب هوشي، قدرت بيان و چهرهاي كه احساس كنم برای فيلم مناسب باشد برای من مهم است. برای بازیگرفتن از نابازیگر هم ترفندهای زیادی وجود دارد که همیشه از آنها استفاده میکنم. بعضی از بازیگران شیر تلخ حتی سواد خواندن ـ نوشتن هم نداشتند. نوع نگاهها و حسهای واقعی شخصیتها و بهوجود آوردن جهت نگاه ها و... همه نکاتی بود که در فیلم با ترفندهایی خاص به وجود آمده است.
پس احتمال تغییر شخصیت در هنگام انتخاب بازیگر وجود دارد؟
بله. ممکن است تا حدودی تغییر کند اما کاملا تغییر نخواهد کرد. به عنوان مثال در نظر داشتم بازیگر نقش اول ریش نداشته باشد اما دیدم با نداشتن ریش چندان جذاب نخواهد بود و بعد قرار بر آن شد ریش و موی بلند داشته باشد و یا قرار بود یک فرد 50-52 ساله باشد که در زمان تست دیدیم چهرهی این شخص به نقش نزدیکتر است!
روند انتخاب بازیگران و مراحل تست به چه ترتیبی بود؟
از اکثر ساکنان افغان منطقه گلشهر مشهد تست گرفتیم. از ساکنان اردوگاه مهاجران افغان واقع در تربتجام هم تست گرفتیم که به غیر از بازیگر نقش اصلی مرد بقیه بازیگران از این اردوگاه انتخاب شدند.
انتخاب لوکیشن چطور؟
لوكيشن اصلي در نزديكيهاي گلمكان در روستای عباسآباد، نوزاد و چشمه سبز گلمکان بود.
به نظرت علت موفقيت «شیر تلخ» چیست؟ این فیلم در جشنواره رویش برگزیده میشود، در فیلم کوتاه کیش برگزیده میشود، در جشن خانه سینما و در جشنواره فیلم کوتاه تهران برگزیده میشود و بالاخره در جشنوارههای بینالمللی زیادی دیده میشود و... علت این موفقیت چیست؟
ببینید، هر فیلمی که ساخته میشود اشکالاتی هم دارد که مورد نقد قرار میگیرد و این قابل احترام است. اما به نظرم فیلمی که میخواهد ساخته شود را باید خودت دوست داشته باشی و به آن اعتقاد داشته باشی و تمام عوامل فیلم به کاری انجام میدهند ایمان داشته باشند و به فیلم انرژی مثبت دهند. معیارهایی دیگر مثل داستان خوب، کارگردانی خوب، تصویربرداری خوب، تدوین خوب و... میتواند به این حسو اعتقاد قلبی کمک کند. از همه مهمتر اینکه مخاطب با فیلم ارتباط برقرار کند، شخصیتها را باور کند و جهانی که در فیلم به وجود آمده است را باور کند و از آن لذت ببرد. من هم در «شیر تلخ» به کاری که انجام دادم اعتقاد قلبی داشتم و آن را باور داشتم. سعی کردم طوری عمل کنم که مخاطب با داستانو شخصیتها ارتباط برقرار کند و از آن لذت ببرد و جهان فیلم برای مخاطب قابل باور باشد.
در فيلم كوتاه اغلب از شخصيتهاي كم استفاده میشود. هدف شما از استفاده از بازيگران زياد در «شیر تلخ» چه بود. آیا داستانت این تعداد بازیگر را میطلبید؟
برای من خیلی راحتتر بود که کار را با یک زن و شوهر و بچه و یک راه بلد به سرانجام برسانم. از ابتدا هم تصمیم داشتم تنها از یک خانواده استفاده کنم که در زمان تست گرفتن از بازیگران متوجه شدم، معمولا 10 – 15 نفری به همراه یک راه بلد از مرز عبورمیکنندیابه نزدیکی مرز میروند،چون بایدبرای راه بلدمنفعت مالی داشته باشد! و یک راه بلد برای فروش چند نوزاد به نزدیکی مرز میرود نه یک نوزاد. با خودم فکر کردم که تعداد کم افراد از منطق داستان خیلی دور است. و تصمیم بر آن شد که تعداد خانوادهها بیشتر باشد و وقتی هم تعداد بیشتر شد به منطق داستان و جذابیت داستان هم نزدیکتر شدیم.
با اینکه در شیر تلخ ار بازیگران زیادی استفاده شده است اما به غیر از زن، شوهر و راه بلد، چهرهی بازیگران دیگر را نميبينم؟
هدف اصلی من استفاده از خانوادههای بیشتر برای انطباق با داستان فیلم بود. افرادی دیگر بیشتر در پسزمینه حضور دارند. افرادی که برای فیلم انتخاب شدند دقیقا بر مبنای انتخاب، از آنها استفاده میشد. خیلی راحت میشد از عوامل پشت صحنه برای خیلی از صحنهها استفاده کنم اما دوست نداشتم اینطور باشد. چون فقط زن افغان میداند که برقع اش را چگونه سر کند و چگونه در کنار همسرش راه برود و چگونه بچهاش را در بغل بگیرد..، میخواستم حتی اگر چهرههایشان دیده نمیشود اما زن افغان باشند و مردها هم مرد افغان واقعی.
صحنهای در فیلم وجود دارد که چندان جالب به نظر نمیرسد. زمانی که راه بلد با شوهر زن در مورد پول صحبت میکنند. به نظر جایگاه خاصی در جریان روایت داستان ندارد!
برعکس! صحنهي مهمی است و باید باشد! در این قسمت افشاگری دارد صورت میگیرد. اما شايد اشکالش این است که باید این افشاگری در دو –سه صحنه تقسیم میشد. برای همین باید دیالوگهای صحنهي موردنظر،حتماگفته میشدتاداستان کامل روایت شود و اتفاق شکل بگیرد.
برای سکانس آخر –شیردادن به بچهها–از قبل ایدهی خاصی داشتید؟
بله. سعی کردم از روشی استفاده کنم که سینمایی و نو باشد. در واقعیت برای خواباندن بچهها شیر را به درون حلق آنها میریزند و من برای این منظور از ملحفه استفاده کردم ...
تجربهی ساخت فیلم مستند هم داشتهاید. چهطور برای این موضوع و ایده سراغ ساخت فیلم داستانی رفتید؟
چون دوست داشتم قصه تعریف کنم و فیلم در کنترل خودم باشدو فکر کردم فیلم در قالب فیلم داستانی و مستندگونه جذابتر خواهد بود. تمام فیلمهایی که ساختهام از واقعیت وام گرفته است. در «جایی دنج برای ماهیها» میگفتند فیلم مستند است و وقتی من دربارهی فیلم و ارتباط شخصیتها توضیح میدادم، باورشان میشد که فیلم داستانی است. من سعی میکنم فیلمهای داستانیام را مستندگونه بسازم.
چندین سال است که فیلم میسازی و تقریبا همهی فعالیت شما ساخت فیلم کوتاه است. ناصر ضمیری همیشه میخواهد فیلم کوتاه بسازد؟
نه! گرچه اوایل خیلی ایدهآل فکر میکردم و ميگفتم تا آخر عمرم فيلم كوتاه ميسازم كه حرف درستي نبود. من الان معيار و سنجشم بر اساس آن چيزي است كه در ذهنم است. آيا اين ایده قابليت ساخت فيلم يك دقيقهاي را دارد يا فيلم 30 دقيقه و يا حتي 1 ساعته و ... . به بودجه فيلم هم نگاه ميكنم كه چهقدر بودجه در اختیار دارم. آيا بودجه دارم كه صد دقيقه كار كنم، يا نه بايد از خيرش بگذرم و بروم موضوع دیگري انتخاب كنم كه در قالب 20 دقيقه بتوانم آن را بسازم. من در آينده هم فيلم كوتاه ميسازم ولي ديگر هيچ تعصبي بر روی فيلم كوتاه ندارم و قصد دارم فيلم بلند هم بسازم.
به نظرتان آیا ایده فیلم کوتاه را میتوان برای یک فیلم بلند استفاده کرد؟
نميشود، مگر اينكه نوع نگاه به آن ايده را تغيير داد. مثلاً اگر من بخواهم همين موضوع «شيرتلخ» را با همین شمایل تبديل به فيلم بلند كنم امكانش نيست. اگر بخواهم فيلم را تبديل به فيلم بلند كنم بايد شخصيتها را متفاوتتر كنم، شخصیتپردازی دقیق انجام دهم، پیشداستان برای شخصیتها در نظر بگیرم، انگيزههای آنها را قویتر کنم تا استحقاق فيلم بلند را داشته باشد. داستان را بياورم عقبتر روایت کنم و پرداخت بیشتری بر روی داستان انجام دهم. فيلم كوتاه را ميشود به فیلم بلند تبدیل کرد در صورتي كه نوع نگاه به شخصيتها و به داستان تغییر کندو داستان كشش لازم برای اضافهشدن شاخههای فرعی را داشته باشد. داستان به گونهاي باشه که بشود جذابیتهایی را به آن اضافه کرد، در غير اينصورت ايده فيلم كوتاه به هيچوجه نميتواند به یک فيلم بلند موفق تبدیل شود.
در روند فيلمسازي به كدام سبك فيلمسازي بيشتر علاقهمند هستی؟
من عاشق فيلمهاي رئال، اجتماعي و انساني هستم. يعني شخصيتهايي كه در يك بحران قرار ميگيرند و طعم زندگي روزمره آنها را در فيلم ببينیم به عنوان مثال؛ يك شخصيتی، طبق شرايطي که در آن قرار گرفته است هیچوقت از خانهاش بیرون نمیآید! این اتفاق و بحران انساني من را تحت تأثير قرار میدهد و سعي ميكنم در مورد آن فيلم بسازم اما به روش خاص خودم.
از نحوه ی کار فیلمسازان دیگر هم تاثیر گرفتهاید؟
به شدت از كيارستمي تأثير گرفتهام. عاشق آثار کیارستمی هستم. نوع بازي گرفتن، نوع ارتباط با بازيگر، نوع مديريت و هدایت عوامل و... را از كيارستمي ياد گرفتم. همينطور از «رخشان بنياعتماد» به خاطر فضاي واقعی خانوادههايي که در آثارش است. خودم جزو خانوادههاي ضعيف و متوسط بودم، واقعا فضاي اين خانوادهها در آثار بنیاعتماد باورپذير است. نه اينكه همه فيلمهای بنیاعتماد را دوست داشته باشم منظورم اين نيست، بعضی از آنها را دوست دارم. به شدت فيلمهاي «ياسوجيرو ازو» را دوست داشتم بعد فيلمهاي آنتونيوني. يك مدت خيلي فيلمهاي كيشلوفسكي را نگاه ميكردم و اکنون علاقهی زیادی به «نوري بيلگه جيلان» دارم. من واقعاً اين فيلمساز را دوست دارم و احساس میکنم نگاهم به این فیلمساز خیلی نزدیک است.
تدوین فیلمهایی را که میسازی خودت انجام میدهی؟
در حال حاضر بله. مگر كسي را پيدا كنيم كه خيلي با من هماهنگ باشد که در آن صورت هم بهطور مشترک کار خواهم کرد.
همکاری با حمیدرضا امیری که تصویربرداری کار را بر عهده داشت چطور بود؟ احساس میکنم طرز تفکر شما دو نفر خیلی نزدیک به هم است و این در روند فیلمسازی شما هم تاثیرداشته است!
من و حمید با هم هماهنگیم. شاید دير همديگر را پيدا كرديم اما زود با هم هماهنگ شدیم. ما با هم ساعتها دربارهي کیفیت بهتر فیلم تبادل نظر ميكنيم. فیلم خوب نتیجه یک کار گروهی هماهنگ است. همه در یک کار گروهی باید هماهنگ باشند و هر کسی به نوبهی خودشبه کیفیت کار کمک کند.